این جمله برایمان ملموس و عادت است، زیرا شتاب، ارزش زندگیمان شده
و ما به سرعت از زندگی عبور میکنیم و بدون اینکه لحظهای درنگ کنیم تقویم را ورق میزنیم…
هر سال را به بهانههای مختلف می گذرانیم؛
نبودن هایمان را با مسائل مختلف توجیه می کنیم، بدون درنگ، فرصت دیدار همدیگر را از دست میدهیم و چای هایمان به واسطهی همین دلایل سرد میشود.
همچنان اصرار داریم که بگوییم:
امسال چقدر زود گذشت، ما که چیزی نفهمیدیم…
اما داستان چیز دیگری است؛
ما خودمان را زده ایم به آن راه، زده ایم به سرعت
چون درنگ، سکوت، ایستادن، تماشا کردن و شنیدن درد دارد.
ما می خواهیم بِدَویم، نمانیم، نبینیم و نشنویم و بی حوصلگی ما درحال گرفتن زندگی از ما است و این روزها عیار بودنمان چقدر پایین است…
ما عجین شده ایم به این روال پرسرعت و به اینکه خیلی دقت نکنیم درخت حیاط کِی شکوفه زد؟
پدر کِی عصا به دست گرفت؟
سوی چشمان مادر کِی کم شد؟ آخرین بار کِی زیر باران قدم زدیم و چه شد که این روزها بهجای چاپ عکس هایمان بیشتر عکس هایی برای پاک کردن داریم!
همان عکس ها که فرصت زیستن در لحظه را از ما گرفت و حالا باید از حافظه گوشی و ذهن مان پاک شود…
امیدوارم روزی برسد که بهجای “بهار مبارک” بنویسیم
“بودنت مبارک”
بودن در فرهنگ فارسی معین یعنی
وجود داشتن، هستی.
به امید روزی که در قرن جدید هر جا که هستیم وجود داشته باشیم؛
بدون شتاب و با درنگ!
ایرن خزایی / قلم لر